سفر مانی جوون قسمت 4
عمر مامان رسیدیم به گرگان و مسیر برگشت...بعد طی یه مسافت طولانی شب رسیدیم به گرگان قرار بود بریم نهارخوران اما هوا بدبود و بخاطر شما وروجکا مجبور شدیم نریم تو اون طبیعت بکر و بریم یه واحد بگیریم بعد کلی بحث و جدل که همه از خستگی بود رفتیم تو یه خونه و استراحت کردیم اما باباجون قلبش گرفت و رفتن بیمارستان همه ناراحت و نگران بودن اما شکرخدا بخیر گذشت اخر شب وقتی همه خواب بودن شما یه شبیخون زدی و بی دلیل گریه کردی به زور خابوندیمت...
صبحش بعد خوردن صبحونه به سمت جنگل حرکت کردیم و ظهر رسیدیم جنگل و کلی کیف کردیم اخه روز اخر سفر بود و از دلمون دراوردیم عمر مامان تو مسیر جنگل تا خونه شما خیلی بد بهونه میگرفتی کمی سرماخورده بودی و گوش درد داشتی تو حین حرکت گریه میکردی مجبور بودیم وایسیم تا یجا وایمیستادیم میخندیدی انگار حرکت ماشین اذیتت میکرد اونجا تو راه واسه اروم کردنت یه عروسک پاتریک خریدیم واست اما فایده نداشت تا اینکه بالاخره خابیدیو ما بسلامت به خونه رسیدیم...
اونشب تا صبح بیدار نشدی و قشنگ و اروم مث یه فرشته تو اتاقت خابیدی....
اینم عکساس برگشتمون..
اینجا تو ماشین مشغول بازی هستی فدای چشات
اینجا تو جنگل مشغول بلال خوردنی شکمو مامان
تواین عکس و عکس بعدی تو ماشین با بابا بازی میکنی وروجک
واای قربون اون زبونت بشم که تازگیا زبون درازی میکنی
اینجام تو توقف های مسیر برگشت تا خونست که شما اذیت میشدی و مجبور بودیم توقف کنیم هوا سرد بود منم ملحفه کشیدم سرت
معصومیتت منو کشته مهربوووون
اینم سفرنامه مانی جون ..خیلی خلاصه گفتم کلی عکسای قشنگتر داری که تو دوربین دایی جونه اونم تو یه گالری واست میزارم ایشالله
به امید سفرهای بیخطر و خوب اینده