یک جمعه بسیار زیبا و بهاری در عرب
عزیزم روز جمع با بابا جونینا رفتیم یکی از روستاهای اطراف که دوست بابا جون مارو باغش دعوت کرده بود ما باباجونینا، خاله سمیه، و دایی صادق خیلی خوش گذشت و تو اول یه دل سیر تو اون هوای بهاری و عالی خوابیدی و وقتی بیدارشدی حسابی سرحال بودی و کلی بازی کردی و عکس گرفتیم اینجا هم در کنار پسرخاله مهزیاری ...