عید دیدنیهات
عزیزم عید دیدنی هامون ادامه پیدا کرد که بعد از خونه عمه با عمه رفتیم خونه عمو اکبر بابایی انجا کاملا خواب بودی آخه تو خونه عمه خیلی شیطونی کردی و حسابی خسته شده بودی.. بعد از خونه عمو اکبر بابایی رفتیم خونه دایی بابا جون علی که زن دایی بابا جون علی منو خیلی دوست داره و منم خیلی دوسش دارم .. اونروز دیگه جایی نرفتیم فرداش رفتیم خونه عمه اشرف بابایی که با شوهر عمه بابیی خیلی شیش شده بودیو هی بهش میخندیدی اونم حسابی باهات بازی میکرد بعد اونجا اومیدم خونه پسر عمه بابایی که طبقه پایین بودن اونا هم یه نینی کوچولو ناز که 1 سالشه (سرما هم خورده بود طفلکی )دارن که خیلی نازه اسمش مهانه اونجا هم نشستیم یه 40 دقیقه...