روز مرخص شدن مانی از بیمارستان
عزیز دلم امروز ساعت 4 بعد از ظهر بعد از 10 روز سخت و دشوار و خسته کننده هم واسه خودت هم واسه ما مرخص شدی .. وقتی سوار ماشین شدی خیلی ذوق کرده بودی و حسابی بالا پائین میپریدی و خوشحالی میکردی ..ما هم خیلی خوشحال بودیم که سلامتیتو دوباره به دست آوردی و سرحال شدی بابا تصمیم گرفت برا رفع بالا ازت گوسفندی رو واست قربانی کنه که میگن عقیقه کردن و تو با قربانی گوسفند و ادای کارهای مربوطه عقیقه شدی تا انشالا همیشه صحیح و سالم باشی... انشالا همه دوستای کوچولوتم همیشه شادو سرحال باشن و کارشون به بیمارستان خدایی نکرده نرسه  ...