اولین سینه خیز و نشستن بدون کمک
الهی قربوونت برم مامانی چندروزی بود نتونستم بیام وبتو اپ کنم اما امروز اومدم اونم با دست پر
گل پسرم چند روزی هست که سینه خیز میری البته یکم کموصله ای و تا چندقدم میری صدات درمیاد و کلی نق میزنی که بغلت کنم جیگر مامانی دیگه
اولین بار که سینه خیز رفتی خونه باباجون حسن بودیم همه جمع بودیم و به شما نگاه میکردیم وقتی دیدیم چند قدم رفتی همه با هم جیغ کشیدیم و دست زدیم لهی بمیرم اونقد ترسیدی ک فورا بغض کردی
چیزی که بیشتر خوشحالم میکنه اینه که بدون کمک میشینی البته اونم هنوز اولشه و باید مراقبت باشم اخه ممکنه بیفتی و سرت اسیب ببینه ولی نمیدونی چقد ذوق میکنم وقتی میشینی و مامانو نگاه میکنی راستی یه کار دیگه هم میکنی دوست داری کمکت کنیم تا روروکتو هل بدی و باهاش قدم برداری اونروز تو کتاب میخوندم این کارت خیلی به زود راه افتادنت کمک میکنه فدات بشم من
الهی فدای اون دستای نازت بشم
کلاه مهزیار رو سرت گذاشتی و کلی ذوق کردی