مانی به گیلاس خوردن میرود
عزیزم دیروز باز هم مثل جمعه های دیگه تصمیم گرفتیم بریم بیرون اینبار رفتیم بش قارداش اما همچی رضایت بخش نبود و نمیتونستیم اتیش کنیم واسههمین تصمیم گرفتیم بریم مهنان او نجا اینقد شیطونی کردی و هر کاری هم که میکردیم نمیخوابیدی به هر زحمتو زوری که بود خوابوندیمتیه 1 ساعتی راحت خوابیدی بعد تصمیم گرفتیم که بریم باغ دایی توت و گیلاس خوری و راه افتادیم بریم اونجا تو هم دوست داشتی مثل ما گیلاس بخوری به تو هم دادم لباستو دهنت همرو قرمز کرده بودی و کیف میکردی یه چند تا عکسم بابا ازت گرفت
فدات بشم من ببین لباساتو چیکار کردی نفسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی