مانی ناقلا6
عزیزم دیگه هوا گرم شده و شما اصلا تو خونه طاقت نمیاری و یه سره میگی بریم بیرون تو خونه هم که هستی فقط باید برات کلا قرمزی بذلریم و شما خیلی علاقه پیدا کردی به کلاه قرمزی و همه شخصیات برنامرو میشناسیمامان فدات بشه دیروز با مامانی مهری رفتین پارک پشت خونمون و کلی تاب بازی کردی و حسابی خودتو خسته کردی.
روزایی هم که ارشیا میاد خونه مامانی تا صداشو میشنوی که تو حیط بدو بدو میری دم در که ببیمت تو حیاط بازی کنی .
وای مامان چند روز پیش دمه در حیاط بودیم دیدم تو دستت یه چیزیه دیدم مارمولک گرفتی منو میگی غش کردم جیغ کشیدم از صدای جیغم بابا جون امد تو حیاط و از ترسو گریه نمیتونستم بگم دستتون مارمولکه تو هم از صدای جیغ من ترسیده بودی و تو هم با من گریه میکردی و زبونم بند اومده بود که بگم به بابا جون دستت چیه اشاره که کردم بابا جون فهمید و سریع از دستت گرفت .
از اون روز بابا جون بهت میگه شکلاتت کو مانی
اینجا هم داری با ارشیا خاک بازی میکنین و شما دستتو نمیزنی و با پوب خاک بازی میکنی