مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

مانی در مشهد مقدس

1393/12/24 13:04
203 بازدید
اشتراک گذاری

امسال دوباره قسمت شد بریم حرم آقا امام رضا و تو دیگه امسال کاملا همه چیو میفهمیدی و مارو عاصی کرده بودیخطاخستهیعنی برا نگه داشتنت یه ارتشم کمه قه قههخیلیییییی شیطونی مانی جونم نزدیکای اذان ظهر بود که به مشهد رسیدیم و یکراست رفتیم طرف حرم و تو هم تو ماشین خوابتو گزفته بودی و خیلی ماشالا سرحال بودی و وقتی وارد صحن شدیم سر از پا نمیشناختی و از کالسکت پیاده شدی بودی و تو صحن میدویدی و نمیشد گرفتت. بابا مدام دنبال تو میومد که خدا نکرده نیوفتی بعد رفتیم زیرزمین حرم وقتی داخل شده بودی اون همه روشنایی و لوستر رو که دیدی خیلی ذوق کردی و تو صحن فقط میدویدی و اصلا آروم و قرار نداشتی و نمیذاشتی دستتم بگیریم و مدام اینور و اونور میدویدی و بابا هم یکسره کارش این بود که ا به پای تو میومدخندهحسابی خستش کرده بودی رانندگیش یک طرف تو هم یک طرف حسابس بابارو خسته کرده بود یک 2 ساعتی بودیم بعد زیارت رفتیم ناهار خوردیم ره افتادیم طرف پروما اصلا تو کالسکه بند نمیشدی و بر عکس توش وا میستادی جیغ میکشیدی و بابا بابا میکردی همه نگات میکردنخندهخلاصه به هر زحمتی بود تا 11 شب خریدامون تموم شد خستهو تو رو هم به زحمت فراوون خاله خوابوند و کم کم دیگه ـماده برگشت شدیم.

divider-165.gif

اینجا هم که دوست داشتی خودت کالسکتو بیاریخنده

divider-109.gif

اینجا هم در ورودیه که وقتی دید ما بوس میکنیم تو هم کردیتعجب فدات بشه مامانبغلبوس

divider-103.gif

divider-158.gif

divider-186.gif

اینجا هم پا به پای ما داری ناهار میخوری قربونت برمبوس

divider-195.gif

پسندها (1)

نظرات (2)

مامانی
24 اسفند 93 20:54
ای جانم ماشالله به این اقا مانی گل و گلاب نوش جونت خاله جون
مامان و بابای مانی جون
پاسخ
مرسی خاله جونم
آبــــــــــجی ومــــــامــــــان پــــــــارسا
28 اسفند 93 1:21
میخوام هفت سین عید رو با یاد تو بچینم ... سبزه را با یاد روی سبزه ات ... سمنو به یاد شیرینی لبخندت ... سایه دانه به رنگ چشم هایت ... سرکه با یاد ترشی مهربانیت ... سیب با یاد تردیه گونه هایت ... سکه با یاد درخشش قلبت ... سیر با یاد تندی کلامت ... عزیزم عیدت مبارک...............