مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

روز ششم بیمارستانت

1392/10/24 22:04
139 بازدید
اشتراک گذاری

نفس بابا امروز روز ششم بود که تو بیمارستان بستری بودی مرد منناراحتدیگه روزا واسم نمیگذره دوست ندارم بیام خونه وقتی خونه نیستی کی میشه بیای پس پسرم..خبر روز به روز بهتر شدنت این دوریو دلتنگیو یه خورده واسم آسونتر کرده ..واقعا صبوری مامانت میگه از درد زیادم گریه نمیکنی فقط ناله میکنی که جیگر هرکسیو کباب میکنی..پرستارات میگن من بچه به این صبوری ندیدیم ..کاش منم میتونستم مثل تو اینقد صبور باشم..بابایی ما باید از تو یادبگیریم چجوری با دردو رنج مقابله کنیم تو با این همه سختیو دردو رنج همرو به زانو در آوردی از همه مهمتر این بیماری لعنتی پیش تو کم آورده و وقتی میبینه مرد کوچولوی منو نمیتونه اذیت کنه داره گورشو گم میکنه میره.من 4 روز مریض شدم بابایی زمینو زمانو لعنت میکردم ..ولی تو با صبرت با اون توان بالات و بدن کوچولوت حتی واسه این دردت اشکم نریختی و تو بدترین و سخت ترین شرایطم رو بهمون میخندیدی که نگرانت نباشیم واقعا تو یه فرشته ای که خدا تورو بهمون داده که بتونیم مقاومتو صبرو از تو یاد ماچبگیریم باباییناراحتناراحتبسه دیگه گریم گرفتچشمک اینم چند تا عکس از امروزت باباییقلبماچ

  خدا میدونه چه دردی داری تحمل میکنی ولی بازم به رومون میخندی که نگرانت نباشیمگریهگریه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)